آرشآرش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

پسر کوچولوی ناز من

ِشهربازی

دیشب گل پسری برای اولین بار با بابا امیر و مامان رفت شهربازی ... پسری کلی ذوق کرد خیلی خوشش اومده بود و نمی خواست از اسباب بازی ها پایین بیاد کلی هم ازش عکس و فیلم گرفتم که بعدا میذارم تو راه برگشت هم آقا پسری یه پفک رو برای اولین با تا آخر خورد خلاصه حسابی بهش خوش گذشته بود . . .              ...
7 مهر 1392

بیماری مادر و پسر

بعله هر دومون سخت مریض شده بودیم یعنی هنوز هم هستیم ولی یه کم بهتر .  . . اول مامان سرما خورد اون هم طوری که شاید تو ده سال قبل تا حالا اون طور مریض نشده بود بعد هم آقای گل پسر از مامان گرفت و سرفه های شدید شبانه و ... ولی خب بلاخره چاره ای نیست فردا قراره واکسن آرش را بزنیم . . .  
23 شهريور 1392

وقتی یک پسر عروسک بازی می کند

اول که به اصرار لباس های کوچیک عروسک رو تنش کرد و بعد . . تلاش برای سوار شدن به عروسک و اشتباه گرفتن عروسک با موتور و ماشین سرانجام لبخند پیروزی و وقتی دلش به حال عروسک می سوزه . . . و در نهایت ...   ...
18 شهريور 1392

بلاخره تموم شد

آره تموم شد اسباب کشی رو میگم بلاخره تموم شد ولی واقعا سخت و طاقت فرسا بود اون هم با این شیفتهای من . . . طفلی بچه ام هم حسابی اذیت شد و از غذا افتاد . . . و اما اتفاقهایی که تو این مدت افتاد . . . اولی اینکه آرش هجده ماهه شد مبارک باشه عزیزم دوم اینکه مهد کودک آرش عوض شد و نزدیک خونه مون توی یه مهد جدید ثبت نامش کردم که دیگه مجبور نباشه توی گرما و سرما زیاد از خونه دور بشه فعلا دو روزه که رفته و خوب باهاش کنار اومده . . . سومی اینکه مامان مریم ارشد قبول شد اون هم کجا  . . .؟ بابل خب اگه به بابا امیر باشه که هرطوری هست منو می فرسته دانشگاه ولی خودم خیلی مایل نیستم حوصله دردسر ندارم سال دیگه خدا رو چه دیدی شاید تهران قبول شدم...
18 شهريور 1392

باز هم اسباب کشی

باز دوباره داریم اسباب کشی میکنیم اون هم از نوع خفن داریم میریم بهار نزدیک خونه مادر شوهر گرامی . . . فعلا وقت ندارم بعدا می نویسم . . . این داستان ادامه دارم . . .  
5 شهريور 1392

هفده ماهگی آرش

دقیقا با دو هفته تاخیر هفده ماهگی آرش جون مبارک تو این دو هفته رفتیم طبق تاریخ روی کارت واکسن زده بودند واسش واکسن بزنیم که خانمه حساب کرد و گفت این واکسن برا 18 ماهگیه و یه ماه دیگه بیایید خلاصه این که آرش جون فعلا نجات یافت ولی خب وزن و قدش را گرفت 5/12 وزنش بود و قذش هم 85 بگید ماشالله ... دیگه اینکه آرش در تلاش که دو تا دندون دیگه اون هم از نوع نیش دربیاره و اشتهاش کم شده این طور که یادم میاد باید سیزده و چهاردهمین دندونش باشه البته هنوز کامل در نیامده . . . کارهایی که تو هفده ماهگی می تونه انجام بده . . . اول اینکه هنوز خیال نداره صحبت کنه فقط گاهی وقتها بعضی کلمات گذرا میگه و هر چی ازش میخواییم دیگه تکرار نمیکنه ... دو...
21 مرداد 1392

مسافرت تابستانی

تقریبا یه ماهی هست که چیزی ننوشتم تو این مدت قشنگ ترین اتفاقی که افتاد یه مسافرت سه روزه تابستونی بود که جای شما خالی واقعا خوش گذشت ... با مامان شهناز و داداش عرفان رفته بودیم متل قو ، کنار دریا و آب تنی و بعدش هم نمک آبرود و تله کابین و بعد رامسر و آب گرم  رامسر و دست آخر هم جاده ی زیبای عباس آباد و خوش سفری بابا امیر که خوبی مسافرت رو دو چندان کرده بود ... چند تا از عکس های قشنگش رو براتون میذارم  آرش برای نخستین بار با کمک بابا امیر قدم روی شن های نرم ساحل میگذارد    آرش برای اولین بار در دریا آب تنی میکند آرش در حال شن بازی کنار ساحل      و اما آرش در فروشگاه بزرگ لبا...
2 مرداد 1392