آرشآرش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

پسر کوچولوی ناز من

شانزده ماهگی آرش جون

سلام ببخش مامانی دیگه تقریبا ماهی یه بار دارم واست می نویسم آخه این روزا آقا پسرم بزرگ شده و واقعا شیطون ، وقت واسه مامانش نمیذاره . . . الان که شانزده ماهت تموم شده ١. عاشق موتور سواری هستی و هر موتوری که تو خیابون می بینی باید سوار بشی ٢. عاشق سرسره بازی هستی و پارک رفتن رو دوست داری وقتی بهت میگیم سرسره چه جوری سوار میشی دستهای کوچولوت رو از بالا با حالت شیب دار میاری پایین با زبون بی زبونی سرسره رو نشون میدی بابا امیر هم واست یه سرسره قرمز قشنگ خریده که تو خونه بازی میکنی و اصلا نمی ترسی و برعکس سرسره رو بالا می ری ٣.بازی با ماشین کنترلی دیونه هات رو دوست داری و خودت کنترلش میکنی ٤ . با وجود همه ذوق و شوق و تلاش های ما هنو...
7 تير 1392

پانزده ماهگیت مبارک

آرش کوچولوی من دیگه داره مرد میشه پانزده ماهش هم تموم شد الان دیگه پسری ١.خیلی راحت از مبل و صندلی و پله بالا میره ٢. عاشق قورمه سبزی فقط به خاطر لوبیا قرمز هاش اونم وقتی با دست میخوره ٣. خودش نقاشی میکنه اونم از نوع خط خطی ٤. هنوز یه کلمه حرف هم بلد نیست بزنه ٥. وقتی می خوره زمین، زمین رو کتک می زنه و میگه دق ٦ . وقتی ازش می پرسی چند تا دوسم داری با دستش عدد یک رو نشون میده ٧. یاد گرفته بوس کنه و لپش رو میاره جلو که بوسش کنیم ٨ . یاد گرفته فوت کنه ٩. همه اسباب بازی هاش رو میندازه زیر مبل و کابینت بعد با بیل و شمشیرش میخواد بیرون بیاره ١٠ . خودش تنهایی سوار ماشینش میشه و بازی میکنه ١١. برنامه کلاه قرمزی و...
11 خرداد 1392

دوباره اومدم

این چند وقت که چیزی ننوشتم خیلی اتفاق ها افتاد ... پسری که داره ٤ تا دندون با هم در میاره به مدت بیست روز اسهال داشت هر دکتری که بگید بردیمش و دست آخر آقای محترم سنجد سو تفاهم نشه همون که سر سفره هفت سین میذارن، به دادش رسیدطوری که روزی بیست ، سی تا سنجد خورد تا خوب شد ... بعدش هم که از مهد بیرونش کرده بودن و ما آواره شدیم خونه مامان شوهر و دست اخر هم یه ده روزی مامان خودم اومد خونه مون و آقا آرش رو نگه داشت تا بنده به شغل شریفم برسم تازه قراره از فردا شازده پسر به طور امتحانی یه ٢ ساعت مهد بره ... بعدش اینکه رفتم کنکور دادم اون هم از نوع ارشد یعنی قبول میشم ؟؟؟؟؟ دیگه اینکه پایش پانزده ماهگی پسری به علت تغییر مکان مرکز بهداشت ن...
11 خرداد 1392

اولین شکست آرش

متاسفانه پسر کوچولوی خیلی شیطون من برای اولین بار با شکست رو به رو شد و توی مهد کودک اونقدر گریه و بی قراری کرد که بلاخره از مهد کودک اخراجش کردند حالا باید دوباره دنبال یک مهدکودک خوب باشم البته بچه ام بی تقصیر بود ها طفلکی داره ٤ تا دندون باهم دیگه در میاره حسابی کلافه است از دیشب تا حالا هم اسهال و استفراغ شده عصری با باباش اومد بیمارستان و یه آمپول نوش جان کرد دعا کنید زود تر حالش خوب بشه من که اصلا طاقت مریضش رو ندارم . . . بعدا نوشت : راستی اگه کسی مهد کودک خوب سراغ داره که به صورت شیفتی نی نی نگه میداره لطفا کمکم کنه
14 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

مادر بودن زیبا ترین و قشنگ ترین احساس دنیاست امروز روز مادر است و من به یمن حضور تو دومین سال را با نام زیبای مادر جشن میگیرم. دردانه ی من هیچ گاه در خیالم نمیدیدم روزگاری فرا برسد که دنیا برایم در یک نفر خلاصه شود اما امروز تو تمام سهم من و دنیای منی.دنیایی که به داشتنش فخر میفروشم . ...
11 ارديبهشت 1392

سفر به بند امیر

یه چند روزی مرخصی گرفته بودم و وقتی آرش بهتر شد رفتیم ساوه اونجا با بابا جون و مامان جون رفتیم به یکی از روستاهای اطراف به اسم بند امیر البته با کلی دردسر چون دفعه اول بود بلد نبودیم گم شذیم و... این هم عکس آرشی در طبیعت ... ...
9 ارديبهشت 1392