آرشآرش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

پسر کوچولوی ناز من

تولدت مبارک پسر عزیزم

سلام ببخشید دیر شد آخه این روزا درگیر کارهای عید و خونه تکونی و خرید و آرش جون بودم ولی بلاخره میخوام امروز عکس های تولد آرش جون رو بذارم تم تولد امسال باب اسفنجی بود ولی امسال تولد آرش خلوت تر و کوچیک تر از پارسال بود ... قسمت اول تزیینات                                       ...
21 اسفند 1392

تولد گل پسر ( قسمت دوم )

و اما ادامه ماجرا شام و کیک و تنقلات جشن تولد آرش جون ...  شام متشکل بود از : طبق معمول قورمه سبزی ، باقالی پلو و زرشک پلو با مرغ ، آش شله قلمکار ، فینگر فود یا سینی مزه که شامل کشک بادمجان ، سالاد الویه ، نان پنیر و سبزی ، ناگت مرغ ، کالباس بود ژله خورده شیشه ، ژله تزریقی . . . و مخلفات شامل : لبو ، باقالی ، ذغال لخته ، چیبس ، پفک ،شکلات ...                                                 ...
21 اسفند 1392

لطفا کمکم کنید

دوستان عزیز تولد دو سالگی آرش جون نزدیکه نمیدونم برای شام و مخلفات چیکار کنم لطفا با نظراتتون کمکم کنید یه تولد فراموش نشدنی برای آرش جون بگیرم . . .  
29 بهمن 1392

بیست و سه ماهگیت مبارک

عزیزدلم چشم به هم بزنیم روزها میگذره و تو بزرگتر میشی بیست و سه ماه گذشت پارسال این موقع ها در تب و تاب کارهای تولدت بودم امسال به خواست بابا قراره یه کم خودمونی تر تولد واست بگیریم ولی پسرم الان دیگه معنی تولد رو میفهمی . . .  بهت میگم آرش واسه تولدت چی بگیرم  میگی کیک  میگم آره کیک  می گیرم شمع بذاریم روش  میگی غایه یعنی داغه  بعد فوت میکنی . . . خلاصه حسابی بزرگ و شیرین زبون شدی دیگه کلی واسه خودت حرف می زنی و و سعی میکنی دو سه تا کلمه رو بذاری پیش هم جمله بگی . . . و اما چند کلمه از لغت نامه آرش : شیری : لیمو شیرین  قاچ : قارچ (عاشق قارچ هستی ) شیشه : شیشه و پستونک رو میگی  آی...
12 بهمن 1392

بازم عذرخواهی ...

آرش جونم ببخشید این روزا اوضاع درستی ندارم ببخشید که نمی تونم لحظه لحظه بزرگ شدنت رو به تصویر بکشم امیدوارم زود تر بتونم خودم رو جمع و جور کنم بازم واست بنویسم  ...
23 دی 1392

شب یلدا

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست شب یلدا مبارک! ...
23 دی 1392

مامان

دیروز آرش برای اولین بار با هدف و برای صدا کردن من مامان گفت . . . خیلی قشنگ شیرینه ... دیگه آرش داره بزرگ میشه . . . ای کاش حال منم بهتر میشد و می تونستم بیشتر براش بنویسم
21 آذر 1392

بیست و یک ماهگیت مبارک

پسر عزیزم ماهگرد تولدت را با یک کم تاخیر تبریک میگم . این روزا یک کم اوضاع زندگی مون بهم ریخته شده واسه همینه که نمی تونم زود به زود بیام واست بنویسم ولی دیگه ماشالله حسابی بزرگ شدی و بزرگ تر از سنت میفهمی . . . این روزا بیشترین کلمه ای که تکرار می کنی باباست و بابات را خیلی دوست داری  یه نمونه از گفتگوی بین مامان و آرش  مامان : آرش تو پسر کی هستی ؟ آرش : بابا مامان : پس من چی ؟ پسر من نیستی ؟  آرش : نه  مامان : آرش مامان رو بیشتر دوست داری یا بابا رو؟ آرش : بابا  خلاصه اینم از آخر و عاقبت بچه بزرگ کردن . . . ...
10 آذر 1392