خداحافظ پستونک
یه خبر خوبی که میخوام درباره اش بنویسم اینه که الان تقریبا سه روز که دیگه آرش جون به طور معجزه آسایی پستونک نمیخوره ...
واقعا گرفتن پستونک از آرش برای من دغدغه ی بزرگی بود چون خیلی بهش وابسته بود و تقریبا 24 ساعته توی دهنش بود و اگر گمش میکرد تموم خونه رو دنبالش میگشت و میگفت پستونک عزیزم کجایی؟!
و یه همچین بچه ای تو یه حرکت خود جوشانه یه روز(20 اسفند ) دیگه پستونکش رو نخورد و گفت بدمزه است خراب شده برو واسم یکی دیگه بخر ومن براش توضیح دادم که دیگه از این مدل پیدا نمیشه و واقعا هم پیدا نمیشد خیلی دنبالش گشته بودم و اون هم گفت هر وقت آقا آورد برام بخر ...وبعد از اون دیگه سراغی ازش نگرفت انگار نه انگار که قبلا پستونک میخورده فقط فرداییش تو مهد کودک موقع خواب یه کم اذیت شد که کلی گریه کرد ولی بعدش دیگه به خیر گذشت ...
واقعا خیلی خوشحالم چون پستونکش شده بود منبع عفونت و آلودگی و گلو درد های مکرر آرش، ولی من دلم نمیامد ازش بگیرم اما خودش مثل یه مرد دیگه نخورد حالا من تازه تصمیم داشتم تو مسافرت ایام عید که سرش گرمه ازش بگیرم ...
خدا رو شکر این یکی هم به خیر گذشت ...