نمیدونم چی بگم . . .
آرش جون باید مامان رو ببخشی مدتیه که کم حوصله شدم شاید هم بگم تنبل واسه نوشتن وبلاگت . . .
بیشتر درگیر روزمرگی و کار و گاهی هم سرو کله زدن با تو کم تر وقت میمونه که به کارای متفرقه مثل این برسم
باید بگم تو این مدت تو خیلی بزرگ شدی پسرم دیگه پوشکت نمیکنم البته به جز شب ها که خوابی که اونم به خاطر خوابالو بودن خودمه ...
دیگه اینکه پروژه پستونک نیمه کاره مونده و هر روز بهش وابسته تر میشی و موقع خواب هم حتما باید شیشه بخوری ....
هر روز تو مهدکودک چیزای جدیدی یاد میگیری و تیچرتون رو خیلی دوست داری
اما جدیدا مربی ها از دستت شاکی اند و میگن آرش دست بزن پیدا کرده و بچه های مردم رو چنگ میزنه و موهاشون رو میکشه و ... میگه من بن تن هستم و عکس رو دفتر نقاشیش رو نشون میده میگه من مثل بن تن قوی ام ...( که این هم بر میگرده به اشتباه من که به خواسته تو تن دادم و سی دی بن تن رو که حتی نوشته زیر 13 سال توصیه نمیشه رو برات خریدم البته دیگه از دسترست بر داشتم که نگاه نکنی و بهت گفتم هر کس کتک بزنه شبا فرشته ها دستهاش بوس نمیکنند تو هم هر بار میگی دیگه آخر آخرآخرین دفعه بود و دیگه نمی زنم ....)
چند وقتیه که دیگه تنهایی بازی میکنی و خیلی واسه بازی مامان رو نمیخوای
از همه بدتر اینکه با سرد شدن هوا آسم تو هم سر و کله اش پیدا شده و سرفه های شبانه ات بیداد میکنه فکر کنم اگه دوباره ببرمت دکتر بهتر باشه
ببخشید پسرم چون از محل کارم پست گذاشتم به عکسات دسترسی ندارم قول میدم این دفعه خواب بودی تو خونه حتما عکسات رو بذارم